در راه شهرکرد - روز پنجم سفر
دیشب خاله ندا و خاله صبا هم به جمعمون اضافه شدن تا از شیراز به اتفاق دایی پیمان و زن دایی صدیقه و روژینا جون دختر دایی قشنگت به اتفاق یه چند روزی بریم شهرکرد ( شهر فارسان ) هواخوری و گردش دیشب تا خاله ها اومدن و کلی پچ پچ کردیم و خوابیدیم ساعت 2 بود .. آخه خاله ها از عید تا حالا تو رو ندیده بودن و می خواستن باهات بازی کنن .. صبح از خواب بیدار شدی و با دایی جون بازی کردی تا ما آماده رفتن بشیم نزدیکای ده صبح راه افتادیم و نزدیکای آباده که رسیدیم دنبال جایی می گشتیم تا بتونیم اونجا ناهار بخوریم .. آخه ماه رمضونه و غذا خوری ها تعطیلن .. خلاصه رستوران اکبر جوجه رو بهمون معرفی کردن و برای ناهار همگی رفت...